[ و انس پسر مالک را نزد طلحه و زبیر به بصره فرستاد تا آنان را حدیثى به یاد آرد که از رسول خدا ( ص ) شنیده بود . انس از رساندن پیام سر برتافت و چون بازگشت گفت : « فراموش کردم . » امام فرمود : ] اگر دروغ میگویى خدایت به سپیدى درخشان گرفتار گرداند که عمامه آن نپوشاند [ یعنى بیمارى برص . از آن پس انس را در چهره برص پدید گردید و کس جز با نقاب او را ندید . ] [نهج البلاغه]
خانه | مدیریت | ایمیل من | شناسنامه| پارسی یار
الهی کمکم کن - «یکی بود یکی نبود» ؛ «غیر از او هیچکس تنها نبود»
  • کل بازدیدها: 13573 بازدید
  • بازدید امروز: 5 بازدید
  • موضوعات


  • لوگوی من



  • جستجو در وبلاگ


  • اشتراک در وبلاگ


     
  • مشاهده اوقات شرعی


  • وضعیت من در یاهو


    یــــاهـو
  • موسیقی وبلاگ


    محمد ( 84/10/9 ساعت 9:31 ع )

    خدای من چطور به زبان بیاورم که بی تو هیچم.چطور با این زبانی که در درگاهت ناتوان است بگویم که واقعاً این نیستم که مینمایم.تو خود میدانی و تو که از همه به من نزدیکتری حتی از خودم به من نزدیکتر و تو خود میدانی در دل من چه میگذرد.پس الهی در روبروی تو سجده میکنم و سرم را عاجزانه به پایین می آورم و این بار نیز میگویم بار دیگر از تو کمک میخواهم که بی تو هیچم.الهی این دعای مرا نیز برآورده کن.عاجز و درمانده به تو مینگرم.الهی کمکم کن.هراس از این دارم که نکند بگریم.مدام به چشمانم میگویم:مگرندیدید که خالق شما گفت گریه مکنید مگر برای دنیای باقی و چشمانم همچنان گنگ میگرید،از تنهاییم،از درماندگی ام،الهی باز میگویم کمکم کن.دستهایم همچنان میلرزد،به آنان می گویم مگر نه اینکه خداوندگفت:جزاوازکسی مترسید؟!!!دستهایم آرام میگیرند،دیگر نمیترسم و همچنان مدد از تو میجویم،الهی،بار دیگر به عجز خود مینگرم و به تونزدیکترمیشوم،الهی کمکم کن،کمکم کن کمک....!!!


  • نظرات دیگران ( )